قسمت دوم اهمیت ثقلین

قسمت دوم اهمیت ثقلین

 شناخت رسول الله

شناخت رسول خدا در این عصر بوسیله سیره و روایات و خطبات و سنن و نگاه در قرآن میسر می شود.

شناخت رسول الله (ص) در قرآن:

(آری) برای شما اسوه حسنه ( و سرمشق نیکویی« رسول الله») بود، برای کسانی امید به خدا و روز قیامت دارند؛ و هر کس سرپیچی کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! سوره ممتحنه آیه 6

معنی اسوه حسنه یعنی در همه کارهای نیک از همه پیشتاز بوده و بیار دانا تر به علوم اسلامیست و هرکس بخواهد نیکی کند باید او را سرمشق و الگوی زندگیش قرار دهد.  اسوه در راست گویی، در امانت داری، در ...

در طبقات ابن سعد نقل است كه حسين بن على (ع) از پدرش درباره پيغمبر سؤال كرد و او فرمود: چون آن حضرت به خانه‏اش مى‏رفت، ورود خويش را سه بخش مى‏كرد بخشى براى خدا و بخشى براى خانواده و بخشى براى خودش. سپس بخش متعلق به خودش را با مردم تقسيم مى‏كرد و مى‏فرمود: حاضر به گوش غايب برساند و حاجت كسى را كه نمى‏تواند شخصا حاجتش را به اطلاع من رساند برايم بازگوييد، زيرا كسى كه حاجت شخصى را كه نمى‏تواند خودش حاجت خود را مطرح كند، بازگو نمايد خداوند هم گامهايش را در روز قيامت ثابت مى‏دارد. زبان خويش را نگاهدار بود مگر در آنچه كه به كار اصحاب مى‏آمد ميان آنها الفت برقرار مى‏كرد و از يكديگر جداشان نمى‏ساخت. يا اين كه فرمود: جمعشان مى‏كرد و بزرگ و سرور هر قومى را مى‏نواخت و او را بر آن قوم سرورى مى‏داد. از مردم پرهيز مى‏كرد و خود را نگاه مى‏داشت بى آن كه تبسم و خلق و خوى خويش را از آنها دريغ دارد. اصحابش را مورد تفقد قرار مى‏داد و از مردم درباره آن چه در آن بودند پرس‏وجو مى‏كرد. نيك را مى‏ستود و تقويت مى‏كرد و زشت را زشت مى‏شمرد و تضعيف مى‏كرد.

برترين مردم در پيشگاه او كسى بود كه خيرخواهى‏اش از ديگران عام‏تر مى‏بود و بزرگ‏ترين مردم پيش او كسى بود كه بهتر از ديگران مواسات و يارى مى‏كرد. به هر يك از همنشينانش بهره‏اى از خويش ارزانى مى‏داشت تا يكى از آنها خيال نكند كه ديگرى در نظر او عزيزتر از وى است. هر كه با او نشست و برخاست مى‏كرد شكيب مى‏آورد تا خود آن شخص از وى جدا شود. هر كه از او خواهشى مى‏كرد دست رد به سينه او نمى‏زد مگر آن كه نيازش را روا كرده باشد يا دست كم سخنى نيك به وى گفته باشد، مردم از وسعت مشرب و خلق نيك وى بسيار برخوردار مى‏شدند تا آنجا كه به منزله پدر آنان درآمد. همه در حق پيش او يكسان بودند. مجلس او مجلس حلم و حيا و صبر و امانت بود. صداها در مجلس وى بلند نمى‏شد و كسى ديگرى را ناسزا نمى‏گفت و لغزشها را اشاعه نمى‏دادند. در آن مجالس پير را حرمت مى‏نهادند و خرد را رحمت مى‏آوردند، نيازمند را بر خويش مقدم مى‏شمردند و غريب را در پناه خود مى‏گرفتند. همواره گشاده‏رو، نرمخو، خوش‏خلق بود. درشتخو و تند و پرخاشگر و فحاش و عيبجو نبود. خود را از سه خصلت رهانيده بود: ستيزه‏خويى، پرگويى و آن چه به كارش نمى‏آمد. و مردم را از سه چيز خلاصى داده بود: هيچ كس را نكوهش نمى‏كرد و عيب كسى را نمى‏جست و سخنى نمى‏گفت مگر درباره آن چه كه اميد برخوردارى از پاداش را داشت. چون در سخن مى‏شد همنشينانش سر به زير مى‏انداختند گويى كه مرگ بر فراز سر ايشان است و در محضر وى با يكديگر منازعه نمى‏كردند. هر كه در محضرش سخن مى‏گفت به وى گوش مى‏سپردند تا سخنش به پايان رسد. از آن چه ديگران را به خنده مى‏انداخت مى‏خنديد و از آن چه ديگران در شگفت مى‏شدند او هم متعجب مى‏شد. بر غريب در سختى گفتار و حاجتش تحمل مى‏كرد و هيچ‏گاه حرف كسى را نمى‏بريد.

از جمله صفات آن حضرت يكى هم اين بود كه در مورد يارانش پرس‏وجو مى‏كرد اگر يكى از آنها غايب بود، دعايش مى‏كرد و اگر حاضر بود، به ديدارش مى‏رفت و اگر بيمار بود از او ديدن مى‏كرد.

اگر كسى او را مى‏ديد و مصافحه مى‏كرد دستش را از دست آن شخص بيرون نمى‏كشيد تا آن كه آن شخص خود دستش را از دست وى بيرون مى‏آورد و نيز چهره‏اش را از چهره شخص ملاقات‏كننده برنمى‏گرداند تا آن كه خود آن شخص رويش را برمى‏گرداند. چون كسى به ديدارش مى‏آمد با وى بلند مى‏شد يا اگر كسى با وى مجالست مى‏كرد از وى جدا نمى‏شد مگر آن كه خود آن شخص از وى جدا مى‏شد، هيچ كس سر به گوش حضرتش نگذاشت جز آن كه پيوسته به سخن او گوش مى‏داد تا آن كه سخن گوينده تمام مى‏شد و مى‏رفت.

بسيار متبسم بود و با اين وجود بيش از همه از خداوند خوف و خشيت بر دل داشت. زنش و يا خدمتكارش را هرگز نزد. بردبارى‏اش بر خشمش پيشى مى‏گرفت. شدت جهل بر او جز بر بردبارى‏اش نمى‏فزود. خوش‏خوترين مردم و بردبارترين و باگذشت‏ترين آنان بود. از نسيم بخشنده‏تر بود. دريادل‏ترين و نيرومندترين مردم بود و از دوشيزگان پردگى باحياتر بود. چون عطسه‏اش مى‏گرفت دست يا جامه‏اش را روى دهانش مى‏نهاد. فال نيك را دوست مى‏داشت و نام بد را تغيير مى‏داد و به جاى آن نام نيك مى‏گذاشت. با ياران خويش در كار مشورت مى‏كرد. از ديگر مردم چشمان خود را بر عيبها مى‏پوشانيد. اگر چيزى را ناخوش مى‏داشت اثر كراهت در چهره‏اش پديدار مى‏شد. هيچ‏گاه سخن زشت به كسى نگفت. حتى اگر مى‏شنيد كسى سخن زشت گفته نمى‏فرمود چرا فلانى چنين گفت يا چنين كرد بلكه مى‏فرمود: مردمان را چه مى‏شود كه چنين مى‏گويند؟

پرحوصله‏ترين مردم بود. هيچ كس از اصحاب يا خانواده‏اش او را دعوت نمى‏كردند جز آن كه دعوت آنها را پاسخ مى‏گفت. با اصحاب خويش مخالطت و گفت‏وگو مى‏كرد و با بچه‏هايشان شوخى و بازى مى‏كرد و آنها را در دامان خويش مى‏نشاند. دعوت آزاد و بنده و كنيز و مسكين را اجابت مى‏فرمود. هر سرخ و سياهى كه او را دعوت مى‏كرد به دعوتش جواب مى‏داد. هيچ‏گاه ديده نشد كه در ميان يارانش پاهايش را دراز كند و هرگز زانوانش را جلوتر از زانوان همنشينش قرار نمى‏داد. ( سیره معصومین)

فالحال شناخت رسول خدا بسیار برگ و دفتر می خواهد و در  این کتاب مختصر، به یک روایت و آیه قرآن اکتفا کردیم.

اما شناخت ما در اینجا، در این چند موضوع است که هستند:

1 . احادیثش را روی چه حساب و کتاب و اساسی گفته اند. 2. آیا خودش عمل کننده به احادیثش بوده. 3. راست و درست گفته هایش.





:: برچسب‌ها: اهمیت , اهمیت ثقلین , ثقلین , رسول , خدا , شناخت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرش
تاریخ : چهار شنبه 23 خرداد 1397
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: