شناخت رسول الله
شناخت رسول خدا در این عصر بوسیله سیره و روایات و خطبات و سنن و نگاه در قرآن میسر می شود.
شناخت رسول الله (ص) در قرآن:
(آری) برای شما اسوه حسنه ( و سرمشق نیکویی« رسول الله») بود، برای کسانی امید به خدا و روز قیامت دارند؛ و هر کس سرپیچی کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! سوره ممتحنه آیه 6
معنی اسوه حسنه یعنی در همه کارهای نیک از همه پیشتاز بوده و بیار دانا تر به علوم اسلامیست و هرکس بخواهد نیکی کند باید او را سرمشق و الگوی زندگیش قرار دهد. اسوه در راست گویی، در امانت داری، در ...
در طبقات ابن سعد نقل است كه حسين بن على (ع) از پدرش درباره پيغمبر سؤال كرد و او فرمود: چون آن حضرت به خانهاش مىرفت، ورود خويش را سه بخش مىكرد بخشى براى خدا و بخشى براى خانواده و بخشى براى خودش. سپس بخش متعلق به خودش را با مردم تقسيم مىكرد و مىفرمود: حاضر به گوش غايب برساند و حاجت كسى را كه نمىتواند شخصا حاجتش را به اطلاع من رساند برايم بازگوييد، زيرا كسى كه حاجت شخصى را كه نمىتواند خودش حاجت خود را مطرح كند، بازگو نمايد خداوند هم گامهايش را در روز قيامت ثابت مىدارد. زبان خويش را نگاهدار بود مگر در آنچه كه به كار اصحاب مىآمد ميان آنها الفت برقرار مىكرد و از يكديگر جداشان نمىساخت. يا اين كه فرمود: جمعشان مىكرد و بزرگ و سرور هر قومى را مىنواخت و او را بر آن قوم سرورى مىداد. از مردم پرهيز مىكرد و خود را نگاه مىداشت بى آن كه تبسم و خلق و خوى خويش را از آنها دريغ دارد. اصحابش را مورد تفقد قرار مىداد و از مردم درباره آن چه در آن بودند پرسوجو مىكرد. نيك را مىستود و تقويت مىكرد و زشت را زشت مىشمرد و تضعيف مىكرد.
برترين مردم در پيشگاه او كسى بود كه خيرخواهىاش از ديگران عامتر مىبود و بزرگترين مردم پيش او كسى بود كه بهتر از ديگران مواسات و يارى مىكرد. به هر يك از همنشينانش بهرهاى از خويش ارزانى مىداشت تا يكى از آنها خيال نكند كه ديگرى در نظر او عزيزتر از وى است. هر كه با او نشست و برخاست مىكرد شكيب مىآورد تا خود آن شخص از وى جدا شود. هر كه از او خواهشى مىكرد دست رد به سينه او نمىزد مگر آن كه نيازش را روا كرده باشد يا دست كم سخنى نيك به وى گفته باشد، مردم از وسعت مشرب و خلق نيك وى بسيار برخوردار مىشدند تا آنجا كه به منزله پدر آنان درآمد. همه در حق پيش او يكسان بودند. مجلس او مجلس حلم و حيا و صبر و امانت بود. صداها در مجلس وى بلند نمىشد و كسى ديگرى را ناسزا نمىگفت و لغزشها را اشاعه نمىدادند. در آن مجالس پير را حرمت مىنهادند و خرد را رحمت مىآوردند، نيازمند را بر خويش مقدم مىشمردند و غريب را در پناه خود مىگرفتند. همواره گشادهرو، نرمخو، خوشخلق بود. درشتخو و تند و پرخاشگر و فحاش و عيبجو نبود. خود را از سه خصلت رهانيده بود: ستيزهخويى، پرگويى و آن چه به كارش نمىآمد. و مردم را از سه چيز خلاصى داده بود: هيچ كس را نكوهش نمىكرد و عيب كسى را نمىجست و سخنى نمىگفت مگر درباره آن چه كه اميد برخوردارى از پاداش را داشت. چون در سخن مىشد همنشينانش سر به زير مىانداختند گويى كه مرگ بر فراز سر ايشان است و در محضر وى با يكديگر منازعه نمىكردند. هر كه در محضرش سخن مىگفت به وى گوش مىسپردند تا سخنش به پايان رسد. از آن چه ديگران را به خنده مىانداخت مىخنديد و از آن چه ديگران در شگفت مىشدند او هم متعجب مىشد. بر غريب در سختى گفتار و حاجتش تحمل مىكرد و هيچگاه حرف كسى را نمىبريد.
از جمله صفات آن حضرت يكى هم اين بود كه در مورد يارانش پرسوجو مىكرد اگر يكى از آنها غايب بود، دعايش مىكرد و اگر حاضر بود، به ديدارش مىرفت و اگر بيمار بود از او ديدن مىكرد.
اگر كسى او را مىديد و مصافحه مىكرد دستش را از دست آن شخص بيرون نمىكشيد تا آن كه آن شخص خود دستش را از دست وى بيرون مىآورد و نيز چهرهاش را از چهره شخص ملاقاتكننده برنمىگرداند تا آن كه خود آن شخص رويش را برمىگرداند. چون كسى به ديدارش مىآمد با وى بلند مىشد يا اگر كسى با وى مجالست مىكرد از وى جدا نمىشد مگر آن كه خود آن شخص از وى جدا مىشد، هيچ كس سر به گوش حضرتش نگذاشت جز آن كه پيوسته به سخن او گوش مىداد تا آن كه سخن گوينده تمام مىشد و مىرفت.
بسيار متبسم بود و با اين وجود بيش از همه از خداوند خوف و خشيت بر دل داشت. زنش و يا خدمتكارش را هرگز نزد. بردبارىاش بر خشمش پيشى مىگرفت. شدت جهل بر او جز بر بردبارىاش نمىفزود. خوشخوترين مردم و بردبارترين و باگذشتترين آنان بود. از نسيم بخشندهتر بود. دريادلترين و نيرومندترين مردم بود و از دوشيزگان پردگى باحياتر بود. چون عطسهاش مىگرفت دست يا جامهاش را روى دهانش مىنهاد. فال نيك را دوست مىداشت و نام بد را تغيير مىداد و به جاى آن نام نيك مىگذاشت. با ياران خويش در كار مشورت مىكرد. از ديگر مردم چشمان خود را بر عيبها مىپوشانيد. اگر چيزى را ناخوش مىداشت اثر كراهت در چهرهاش پديدار مىشد. هيچگاه سخن زشت به كسى نگفت. حتى اگر مىشنيد كسى سخن زشت گفته نمىفرمود چرا فلانى چنين گفت يا چنين كرد بلكه مىفرمود: مردمان را چه مىشود كه چنين مىگويند؟
پرحوصلهترين مردم بود. هيچ كس از اصحاب يا خانوادهاش او را دعوت نمىكردند جز آن كه دعوت آنها را پاسخ مىگفت. با اصحاب خويش مخالطت و گفتوگو مىكرد و با بچههايشان شوخى و بازى مىكرد و آنها را در دامان خويش مىنشاند. دعوت آزاد و بنده و كنيز و مسكين را اجابت مىفرمود. هر سرخ و سياهى كه او را دعوت مىكرد به دعوتش جواب مىداد. هيچگاه ديده نشد كه در ميان يارانش پاهايش را دراز كند و هرگز زانوانش را جلوتر از زانوان همنشينش قرار نمىداد. ( سیره معصومین)
فالحال شناخت رسول خدا بسیار برگ و دفتر می خواهد و در این کتاب مختصر، به یک روایت و آیه قرآن اکتفا کردیم.
اما شناخت ما در اینجا، در این چند موضوع است که هستند:
1 . احادیثش را روی چه حساب و کتاب و اساسی گفته اند. 2. آیا خودش عمل کننده به احادیثش بوده. 3. راست و درست گفته هایش.
:: برچسبها:
اهمیت ,
اهمیت ثقلین ,
ثقلین ,
رسول ,
خدا ,
شناخت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0